12 اسفند 1399
اُوِرکُت روی شانههایش بود، بدونِ جوراب. معلوم بود از نماز میآید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند. لبخند زدم و نگاهی به او انداختم. قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: وقتی در همین وضعیت مقابلِ خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در… بیشتر »
نظر دهید »