?خاطره | ازهمسایه ی ابدی سردار
??
باران که شروع مىشد ؛
مولاعلی (ع) زیرِ باران مىایستادند
تا جایى که سر؛ ریش و لباسشان خیس مىشد!
کسى عرض کرد؛
اى امیرالمومنین به سر پناهى بروید
پاسخ فرمودند:
این آبى است که از نزدیکىهاى عرش آمده..!
| اصولِکافى؛ ج٨؛ ص٢٤٠ |
#گاهوبیگاهیاعلیمددی♥️
#بارون :)
•﷽•
سلامٌ على الامطار التی
هی تذکرک بی..
سلام بر باران هایی که
تو را به یادِ من می آورد…
پاییز که میشود دلت میگیرد با رنگ ابرهای درهم گرفته از پشت کوه هایی که به دل آسمان می آیند تاخوش برقصند و ببارند!
و بیخیال از تن زرد رنگ برگهای پاییزی بی جان که روزی خوش درخشیدند؛در فصل بهار!
مگر چقدر درختها برگ میدهند که پاییز جانشان را میگیرد….
کلام آخراینکه: پاییز همان بهار است که عاشق شده
به قلم:ف؛موسویان اصل
✨﷽✨
#پندانه
✍️ علامه جعفری
روزی طلبه فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوال بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديعی داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای بود كه آب خنکی يافته باشد.
خواهش كرد برايش درسی بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت.
هرچه كردم، اين حالت در او كاسته نشد. میدانستم اين شيفتگی، به استقلال فكرش صدمه میزند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم.روزی كه قرار بود برای درس بيايد، در خانه را نيمهباز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم.
ديدمش كه سر ساعت آمد. از كنار در، دقايقی با شگفتی مرا نگريست. با هيجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی يک كلمه، رفت كه رفت. اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفری با آن همه خدمات فكری و فرهنگی به اسلام، گفت:برای آخرتم به معدودی از اعمالم، اميد دارم. يكی همين دوچرخهبازی آن روز است!
درس استاد آن شب آن بود كه دنبال آدمهای بزرگ بگرديد و سعی كنيد دركشان كرده و از وجودشان توشه برگيريد اما مريد و واله كسی نشويد. شما انسانيد و ارزشتان به ادراک و استقلال عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسی نكنيد. آدم كسی نشويد، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد.
┄┄┅┅❅?❅┅┅┅┄┄
#شعــر ☕️?
حالِ حالا را نبین “ما هم بهاری داشتیم”
یک نفر ما را چُنین پاییزِ بی کاشانه کرد
#شاهین_پورعلی_اکبر
تو به تحریکِ فلک، فتنهیِ دورانِ منی!
من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام ♥?
و خدا ناب ترین لیلی دوران°•من است♡
? «حرف مفت» از کی باب شد؟
▪️در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
▪️به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش انجا بیکار نشستهاند دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هرچه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند.
▪️بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخ گویی نبودند!
▪️سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود، دستور داد سر در تلگرافخانه تابلویی بزنند بدین مضمون: به فرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع! و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است
یک حدیث قدسی هست که آدم را از خجالت آب میکند:
✨خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
ای کسی که
وصال ما را ترک کردهای،
برگرد…!
و ای کسی که
بر جدایی از ما سوگند خوردهای،
سوگند خود را بشکن…!
ما ابلیس را
برای این از خود راندیم
که بر تو سجده نکرد…
پس چقدر عجیب است…
که تو او را
دوست خود گرفتهای
و ما را ترک کردهای!!
بحرألمعارف، جلد 2، فصل 62
?لیلی ۱۰۰۳ روایتی از روزگار زنی است که رژیم پهلوی زخمهای التیام نایافتنی بر تن زندگیش نشانده؛ روایتی از روزهای تلخ و دردناک فروردین و خرداد سال ۱۳۴۲.
در این داستان از زنانی خواهید خواند که دست در دست هم جان دهها نفر از مردان و زنانی را که قرار است در دام ساواک گرفتار شوند نجات داده و به آغوش خانواده برمیگردانند.
بعد از هزار مرتبه خواهش ؛
دم وداع .. ..
چیزی نداشتم که بگویم ،
گریستم !