🌸🌱
اسکار یکی از قشنگترین دعاها هم میرسه به:
یا الله…
أحلامنا بین یدیک فحققها.
خدایا…
آروزهای ما در دستان توست
پس آنها را برآورده کن.♥️
#حال_خوب😌✨
♡
◉━━━━━━─────🇮🇷
🖇
اللهم ان لم تکن غفرت لنا
فی مــامضی من شعبــــان
فاغفر لنــــا فیما بقی منه
مــــاه پیغمبر به پایانش رسید
بار الـــــــها من به دل دارم امید
گــر به اثنایش نبخشیدی مـــرا
از کــــــرم بخشا مــــــرا در انتها
مٕــاه شعبٕــان مـــاه استغفارها
رفت از دستان، به غفلت، بیدعـا
حق اربابـــٕٕـم حسین آن بیکفن
درگـذر ای جان من، امشب ز من
گر که غفلت، هوش از مخلص ربود
آگهش کن با ندایت هر چه زود
📨 آقاخانی
🦋
🏷بزرگان نقل میکردند:
#امام_زمان لطف زیادی به سربازانش دارد کمکتان میکند در همه امور مادی و معنوی یا گرفتاریها #نماز_امام_زمان عجلاللهتعالیفرجه را بخوانید و از ایشان درخواست کمک نمایید، حضرت بدون شبهه عنایت میکند.این تجربه شده، خودتان را در محضر حضرت ببینید.
✍آیتالله ناصری رحمةاللهعلیه ٨٢/٧/١٧
#اللهمعجللولیکالفرج
❅❁❅
وَقتِمَرگَمبِهتَنِخَستِهمَن،شوکنَدَهید
نامِمَهدیکِهبیایَد،ضَربانمیگیرَد…💓
خاطره ارسالی یکی از دانشجویان #دانشگاه_فردوسی
درحال بازگشت از سفر #راهیان_نور بودیم.
توی رستوران قطار با چند تا از بچهها داشتیم صحبت میکردیم.
رئیس قطار میز روبروی ما نشسته بود. بدون مقدمه سوال کرد از راهیان میاین؟ گفتیم: بله.
یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: حیف شما نیست که وقت خودتون رو برای یک مشت خاک حروم میکنید؟
بحث بالا گرفت. کل حرفش این بود: “از غربیها یاد بگیرید مردهپرست نیستند و پیشرفت کردن".
صبح جریان رو به حاج آقای #راجی که همراهمون بود گفتیم. حاج آقا گفتن محل ندین.
نزدیک مشهد دقیقا پشت سر حاج آقا داشتم از رستوران قطار رد میشدم که حاج آقا چشمشون به رئیس قطار افتاد و گفتن:
شنیدم گفتین غربیها مردهپرست نیستن درسته؟ پس اینهمه مجسمه از بزرگانشون که توی میادینه چیه؟
بنده خدا که هول شده بود گفت: اونها بزرگان بودن و حاج آقا گفت: اینا هم بزرگان ما هستند… و راهشون رو کشیدن و رفتن.
هنوز چند قدمی نرفته بودن که برگشتن و گفتن در انگلیس جای نشستن خوانندههاشون رو به صورت مجسمه در آوردن یعنی رد نشیمنگاهشون رو.
هم ما مونده بودیم که حاج آقا چی میگن و هم بنده خدا.
حاج آقا داشتن میرفتن که رئیس قطار به ما گفت: شما این حرفها رو باور میکنید؟!!!
__
عصر رسیدم خونه، یک راست رفتم سراغ کامپیوتر، هرچی گشتم نبود، به حاج آقا پیام دادم و اسم گروهشون رو گرفتم.
گروه انگلیسی راک ” بیتلز ” در شهر پلیموث انگلستان! که به یک جاذبه توریستی تبدیل شده.
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
💌
چه خوش است راز گفتن،
به حریفِ نکته سنجی،
که سخن نگفته باشی،
به سخن رسیده باشد….
#یَامُقَلِّبَالْقُلُوبحَوِّلْقُلُوبَنابِالقرآن
سلام اقا
خودتون بخونید ازین حال من خسته،هرانچه که گذشته برمن….
کاش میشد خوابید و همه چی اونطور ک میحوایم باشه
اقا خستم…..
تنها دلخوشم به اینکه،میبینی آقاجان
و گرنه غصه دنیا،ما را دق میداد…..
هوای تو،هوای نفس کشیدن است
و گرنه این دنیا عین بی اکسیژنی است…..
هرکسی که گفته بدون شما،خوب است و خوشی،
حالش عین ناخوشی است….
بلای بزرگ دنیا،فقط با شماست که میرود.
#الهی عظم البلا و برح الخفا
و انکشف الغطاء و انقطع الرجاء
وضاقت الارض و منعت #السماء
و #انت المستعان و #الیک المشتکی…..
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر الزمان علینا، فصل علی محمد و اله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره، و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین
#به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
#ادمیننوشت
#مبتلایِحسین(علیه السلام)
چند روز بعد از عاشورا نزدیک های غروب بود که محمد علی به در خانه ما آمد و از من خواست که پول هایمان را روی هم بریزیم و اسپری بخریم جهت شعار نویسی . قبول کردم . محمد علی خیاط بود . روی پارچه شعار دوزی کرده بود . چندین پلاکارت به این شکل درست کرد. اسپری ها را خریدیم . محمد علی شب را خانه ما ماند تا بتوانیم با هم برای اجرای نقشه مان برنامه ریزی کنیم .
خیابان اصلی شهر را بین خودمان تقسیم کردیم تا محدوده ی شعار نویسی هر کداممان مشخص شود. بعد از اذان صبح ، وسایل را داخل ساک های حمام گذاشتیم و وانمود کردیم به حمام عمومی می رویم. چون آن روزها کمتر خانه ای حمام داشت و مردم همه از حمام های عمومی استفاده می کردند ، هیچ کس به ما شک نمی کرد.
به خیابان رفتیم . شروع کردیم به شعار نویسی روی دیوار ها و کف خیابان ها ، شعارهای انقلابی مرگ بر شاه ، درود بر خمینی ….
شهید محمدعلی یوسفوند اهل نورآبادلرستان
آرزوی این حرم،
راحت نشستن وفارغ از هرچه که هست….
رهاااایی از دنیا…..
کاش یه انقلابیِ تحتِ تعقیب تو سالهای پنجاه و هفت و حومه بودم، یا یه مشروطهخواهِ اعدامی تو تبریز
کاش زندگیم صَرفِ یه آرمان بشه و بیتاریخساز نباشم.
امیر سرتیپ آذرفر به یاران شهیدش پیوست
♦️فرمانده ای که بر پوتین سربازش بوسه زد
🔺سروان علیرضا برجعلی از عملیات غرورآفرین کربلای 7 میگوید: وقتی ما در ارتفاع دارغان مستقر بودیم، اطلاع دادند که فرمانده جدید لشکر برای بازدید میآید و دقایقی بعد، یک فروند بالگرد آمد و شهید صیاد شیرازی با تیمسار آذرفر از آن پیاده شدند. به طرف آنها رفته و ادای احترام کردم.
🔺بلافاصله به جمع سربازان و درجهداران آمدند و پس از یک سخنرانی مبسوط، به طرف یک سرباز رفت و بر پوتین او بوسه زد. با این کار ایشان، سربازان روحیه گرفتند، بهطوری که اگر آزادشان میگذاشتیم، تا قلب بغداد هم پیش میرفتند. این حرکت ایشان آن قدر به نیروها روحیه داده بود که به قول معروف، هیچ کس کم نیاورد.
#ایران
#قهرمان_ملی