میدانی چرا باب الحوائج میگویند؟
بنا به نقل تاریخ؛
? در منزلی که حضرت در شهر مدینه زندگی میکردند، دو درب برای ورود و خروج داشت،
که درب پشتی مخصوص امور مردمی بود و در روز افراد بسیاری از آن درب رفتوآمد میکردند و حوائج خود را با حضرت موسی بن جعفر بیان میکردند، از این روی آن درب به باب الحوائج مشهور شد و خود امام مانند دیگر ائمه معصوم به بابالحوائج معروف شدند.
❤️ عمریست سایه همین در را روی سرم احساس میکنم…
مگر میشود از در خانهات دست خالی رفت؟!…
آقای کَرَم …?
? ولادت #امام_کاظم مبارک باد ?
یا الله ببخش
حرفت را ارام ارام بگو
تو ارام میشوی اما پشت این گوشی ها هزار نفر تخریب کلماتت!!
کسی را میشناختم که زیر کلمات دچار خفگی شد!!دفنش کردیم….
اما همه نمیمیرند زنذه اند وراه میروند اما غصه میخورند….و زار میشود درونشان!!
سلام بابا
خوبی
حالم را وصل کردم ب تو با نیت ب تو که پذر امتی حالم بهتر میشود
یاعلی پدر امت ادرکنی
یازهرا مددی
پ.ن .تازه جای سوختگی براندازا از #سلام_فرمانده آروم گرفته بود که #مهمونی_۱۰_کیلومتری برگزار شد.??
براندازا روزای سختی رو سپری میکنن ?
?خاطرات شهیـ?ـد?
از بیرون خوراکی خریده بود. وقتی وارد خانه شد کفش های دختر همسایه را دید که برای بازی با خواهرش آمده بود منزلشان. عباس جوان هفده ساله ای بود و دختر همسایه حدودا سیزده سال داشت. تو نرفت. دمِ در هال خوراکی ها را به مادر داد و گفت: سلام. اینو بدید به بچه ها لطفا.
#شهید_عباس_ابولیان
?|
?خاطرات شهیـ?ـد?
از بیرون خوراکی خریده بود. وقتی وارد خانه شد کفش های دختر همسایه را دید که برای بازی با خواهرش آمده بود منزلشان. عباس جوان هفده ساله ای بود و دختر همسایه حدودا سیزده سال داشت. تو نرفت. دمِ در هال خوراکی ها را به مادر داد و گفت: سلام. اینو بدید به بچه ها لطفا.
#شهید_عباس_ابولیان
?|
گوشه چشمی اقا….
یاامام رئوف
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب
ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند.
پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی