ایت الله بهجت رحمت الله علیه
ان چیزی که میتواند همه هوا و هوسها را ریشه کند وانســــــان را به نزکیه و تذهیب نفس برساند یـــــــاااد مرگ است….
نمیدانم چ شد که بعداز مدتها دوباره دست به قلم شدم.اما فقط عنایت شماست رئوف و رئوف زاده.
هر چه ک در زدم به راه شما رسید و باز شد در ایها الرئوف.
منم وبلاگم رو به نام شما زدم.
دشمن خیال میکند ما مرده ایم و او زنده! اما زهی خیال باطل.امروز نبودی که ببینی چه جمعیتی آمده اند که با دانشجویان و دانش آموزان سال ۱۳۵۸ عهد و پیمان ببندند. اشکال ندارد که باهر تیپ و موی فشن کرده حاضر شده اند.نسل ما بیدار است حتی با تیپ امروزی.بیداری مهم است و بصیرت، ک نسل ما دارد.چیزی کم از جوانان انقلابی سال ۱۳۵۸ ندارند. مهم آن است ک به او جوان انقلابی میگویند و شبیه اهداف جوانان سال۵۸ اند. دمتان گرم جوانان انقلابی.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
عکس تولیدی خودم.سیده فاطمه موسویان
ماهم ب تاریخ می پیوندیم
روزی ما هم جزیی از تاریخ میشیم اما نمیدونم واسه عبرت یا واسه خوشایندی…
اما اسم و رسم خیلی مهم نیست که ازت به جا بمونه یا نه،این مهمه که خدا جوری ازت راضی بشه که تو اوج گمنامی باشیم ولی تو سمت خدا بصیرانه و بینایانه باشیم حتی اگه نامی نداشته باشیم ولی قوت بدیم جندالله رو.ان شاالله
دوسدارم چرخی بزنم در گوشه و کنارحرمت بانو کنارصحن و بارگاهت،گوشه گوشه حیاط و رواقها،ماندن کنار خادمها وحال و هوایشان. رواقهایی ک هرکدامش جای خاطره و اتفاقیست.حیاطی که هر کف پوش اش چه روزگاری بر رویش سپری شده و چه افرادی با چه احوالی به پابوسی تان آمده اند. امروز را نمیخواهم زندگی کنم میخواهم زندگی امروز را در حرمتان با رنگ وبوی شما استشمام کنم. پرهای خدام ک از جلوی چشمانت میگذرد انگار زندگی گذشته ات را ورق میرند وصفحه جدیدی ب رویت باز میکند. از داخل آیینه کاری های حرمتان که نگاه میکنی خودت را تکه تکه میبینی که نشان میدهد باید گاهی اوقات شکست ،تا کامل شد. بعد خودت را راست و ریست میکنی تا تصویرت خوب شود در آینه کاریها وخنده ات میگیرد که اینجا باید بشکنی و وارد شوی برای زیارت… خلاصه در حرمتان زندگی رنگ دیگری دارد ک برای دل خسته ها و از روزگار جامانده ها،تصویر سازی قشنگی میکند. هرکسی ک می آید دلش را به ضریحتان پیوند میزند تا زنده اش کنید و پیوند بزنید قلبش را با خودتان و پازل وجودش را زیبا بچینید با نگاهتان بانو. خداکند آن لحظه که با بدرقه خدام برای رفتن میرویم مثله نمای قدیمی صحن و رواقها و مغازه ها که بودن کنار حرمتان جزیی از وجودشان شده،ماهم وجودمان قدمت دار شما شود.
به قلم:ف؛موسویان اصل
خدایا هیچ جابری مثل تو برای دلم نمیبینم.
میدانی جابر چیست؟؟
جابر یعنی شکسته بند!!!?خدایا تو را ک دیده ام عجب دل میخری، عجب تسکین میدهی؛خدایا من هم عاشقت شدم پس برای دل شکسته ماهم جابر باش.
ک تو خوب شکسته بندی میکنی خدای من.به قلم خودم
خدای من…
من فقط تو را دارم پس آن لحظه ک میخوانمت از مهربانی نگاهم کن.من غیر تو کسی را ندارم.دراین هیاهو ها هر کسی ب جایی روی می آورد ومن؛ب تو روی آورده ام.پس من و تمام کسانی ک سمت تواند را هدایت کن ب آن راهی ک خودت میخواهی…به قلم:ف؛موسویان اصل
#سیده نوشت
مبتلای حسین