زندگی ساده است،به سادگی حال یک کودک،به سادگی خودکار کشیدن روی دست ها و پاهایش!
به سادگی حرف زدنهای کودکانه اش که جمه را مبخنداند!
به سادگی آنکه تقلید از بزرگتر ها میکند و با خودکار ساعت و…نقش میکند بر دستانش.
به سادگی پوشیدن کفش های بزرگترها که فقط صدایش را دوست دارد وبه اندازه یک وجب به پایش زار میزند بزرگیش!
به سادگی تقلید زندگی به سبک بزرگترها و پوشیدن لباسشان و طرز حرف زدنشان.
وبه سادگی ایراد گرفتنهایشان برای یک چیز که اگر چیز دیگر بگیرند آن قبل تر را فراموش میکنند.
وآخر شب هم باسادگی و بی آلایش گوشه ای بر روی زمین دراز میکشد.
زندگی به همین سادگی سخت نیست باید ساده فکر کرد.
خط روی پیشانیت که اسمش را چین و چروک گذاشتند،خط افتخارست،خط افتخار سربلندی برای تحمل سختی.
شاید کسی برای سختی کشیدنت مدالی به تو اهدا نکند اما عزتی که داری و دستهای زحمت کشت و چروک های صورتت بهترین سبب عزت توست.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
این هم میگذرد درد را میگویم،اوضاع نا بسامان،حال ناخوش،اوضاعی که بر وفق مراد نیست،رفتن ها،بودن ها،و…
همه و همه میگذرد. اما تابگذرد درد دارد این گذشتن… فکرها و عادتهاهستند که نمیگذارند بگذرد این گذشتن!
نه نگذشتن از خیابان و کوچه و مغازه خاطره ساز،باعث فراموشیست و نه… اما این هم میگذرد.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
سختی کشیدن نشانه تغییر است اگر درحال سختی کشیدنی،درحال تغییری.
فصل هاهم میگذرند با سختی!
یکی از انها با غرش و سرو صدا و دیگری با گرما سختی میکشد!
سختی ها هست و غیر قابل انکار،اما سختی خوب است!
اگر یکبار هم از زاویه های متفاوت ان را ببینیم،چه چیزی را بدست آوردیم یا ازدست دادیم برایمان خوش میشود!
هرچه که میشود میگذرد
عضو های ساکت! دستهایم رامیبینم بیصداهستند! پاهایم هم بیصدا!گوشهایم هم! راستی چرابیصدااند! تابحال فکر کردید به این قضیه؟ اما زبان صدا داره؛همه ی صداهای دست ها وپاها و حتی قلب هم در زبان جمع میشه و زبان،صدای همه عضوها شده! راستی چرا سکوت کردن؟ وای از اونروزی که به صدا دربیان ومهر خاموشی ب دهان زده بشه… و سکوتی که در دنیا انجام دادن و هرکاری که باهاشون انجام شده،در آخرت به داد در میان. خداکنه دست ها و پاها و گوشها و قلبها گواهی بدن که صدای حق رو شنیدن و سمت حق رفتن و حق رو به قلبشون دادن.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
زندگی ما پراز آدمهایی هست که کنارمون میمونن و میرن.
اما تواین بودنها خیلیها رو میشناسیم بعنوان اینکه درکمون کردن یا باعث دردمون شدن!
وخیلیها هم میرن و بعضیهاهم باعث ترک دادنمون شدن!خلاصه هر دوتاشون تو بودن و نموندن ها باعث میشه که درک و ترک مون بالا و پایین بشه
اما بهتره ماهم؛که نقشی تو زندگی دیگران داریم باعث درد نشیم چون قضیه اش فرق میکنه!
کوچک قامتی ات،امروز مایه سرافرازی کشور شد،بزرگ مردِ کوچک! آنروز که تو رفتی سن زیادی نداشتی که به قول خودت جاکردی خودت را روی صندلی و با آنهمه مانع ، راهی شدی. امروز کشورم از ریختن خون تو پابرجاست،دعا کن پایدار بماند آن کشوری که خودت برایش جنگیدی و خون دادی. یادت که نرفته دوری از مادرت،همسرت،فرزندت ای شهید ،برای حفظ کشورت رفتی. نگاه کن به کشورت مبادا به یغما برود آن چیزی که تو برایش جنگیدی.
دل ابرها هم میگیرد،وقتی که رنگشان تیره میشود! خودم دیدم که دل ابرهم گرفت وقتی که رنگش سیاه شد چنان غرشی کرد که رنگ آسمان پرید! دلش که گرفت،سمت خورشید رفت و روزگار آن راهم سیاه کرد! دل ابر هم میگیرد باهمه سبک دلی اش!دلی ندارد اما باز هم گرفته! وای به حال دل آدمها….
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
راستی چی میشه که آدمها عوض میشن! یا چرا برخی دیگه عوض نمیشن! یا شاید واقعا آدما عوض نمیشن ولی دوری باعث میشه که ما اینجور فکر کنیم.یااینکه فکر ما باعث میشه اینجور فکر کنیم! نه روزگار و نه ایام باعث تغییر آدما میشه. چون همون کسی که تغییر نمیکنه، تو همین روزگاره. پس تغییرخودمون رو به پای روزگار نذاریم
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل