امروز هوا،ابرها راهم جارو زده بود.
ابرهای سفیدی ک رد جارو رویشان مانده بود.
برگ درختان که بماند آن هارا جارو زد!
شاید این جارو زدن ابرها هم مثل ریختن برگها،نشان ازتغییر باشد؛مثل تغییر فصل یازندگی اش!
عکاسی خودم
نحوه دید هرکسی باکسی دیگه فرق داره؟
همه دوتا چشم دارن چیزایی ک اولی میبینه دومی هم میبینه اما معلوم نیست چه اتفاقی میفته که یکی انگارمانع هست واسه دیدن حقیقتهاش،ویکی راحت حق رو میگه.
چشم هایی فوق بینایی عادی،درحد بصیرت،خواهانیم ای خدا.
چشم هامیبینند همه چیز را همه را هربار بازو بسته شدنشان انگار عبورمیکنند عابران ازبین این دو پلک! روزانه چقدر عبور میکنند رهگذرها و اشیاء؟ راستی خسته و کهنه نمیشوی ازین مسیر که از نگاه تو میگذرند؟ شاید فقط یک لحظه بازو بسته شوی اما حکایت هایی در دلت جاشده و در سکوت دلت مخفی شده و قابل به زبان آوردن نمیبینی آن را! اما وقتی خسته میشوی ترجیه دهی بستن جاده نگاه را. خداکند بیدار که میشوی دیگر از درونی که باعث خستگیت شده گذشته باشی حتی اگربه دروغ خوابیده باشی!!!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
امروز هوا،ابرها راهم جارو زده بود.
ابرهای سفیدی ک رد جارو رویشان مانده بود.
برگ درختان که بماند آن هارا جارو زد!
شاید این جارو زدن ابرها هم مثل ریختن برگها،نشان ازتغییر باشد؛مثل تغییر فصل یازندگی اش!
عکاسی خودم