سمت تو از تمامی مردم فراری ام…..حسین جان…..
اومدم خونه نمیتونستم فراموشش کنم.
خودکشی اونم برای یه دختر با سن کم!!!….
نمیدونستم باید چکارمیکردم.باخودم گفتم اگه اینبار رفتم خداکنه باشش که مقداری باهاش حرف بزنم.
نمیدونم چرا فکرش از سرمنمیرفت!!
بار اول دیدمش داشت با یه بچه ای که اونجا بود حرف میزدمیگفت،خواهربرادر خیلی خوبه.تنها نمیمونی!!
دوسداشتم عین بچه های مدرسه،باهاش حرف میزدم اما نشد….
یادم افتاد یکی مثه همین مورد بودکه نشستم قشنگ راهنماییش کردم.اما این از دستم رفت…
زنگ زدم حال دوستم رو پرسیدم،و البته به نیت همون دختر!!
گفت فرستادنش بیمارستان اعصاب و روان دیشب وقتی همه خواب بودیم !!….
باگفتن این کلمه حالم تغییر کرد.
گفتم آخه سنش به این بحثا نمیخوره،چیزی که من دیدم فقط از سر اقتضای سنش بوده…
و همه حرکاتش تو ذهنم مرور شد…
بیقراریهاش موقع خواب،که البته بیداربود و دستش رو صورتش بود،کمک کردناش برای دیده شدن….
دوستم ک دید حالم بده و احتمال گریه هست،گفت پیگیرش میشم از ایستگاه پرستاری!!
اوناهم گفتن تشخیص این بوده بره بیمارستان اعصاب و روان!!
و گفتن جای زخم چاقو ،تیغ روی دست و پاهاش بوده،پدر و زن باباش تایید کردن که مشکل داره…
اما ما که چیزی ندیدیم….و بازهم تک و تنها راهی مکان نامعلوم بزرگی شد….
اما حرفم اینه اون #پدرومادر،شرایط نگهداری بچه دارن؟شرایط فرزندآوری دارن؟
چجور بابچه حرف بزنن چی؟ بلدن؟
این دختر سند #بیمار روانی براش زدن اما سن کم این بچه ها و حساس بودنشون تو دوران راهنمایی میطلبه جای مشاور بهداشت،مشاور خانواده ،#مشاور تربیتی اسلامی دعوت بشه مدارس….
#به_قلم_خودم
#به_قلم_خودم
دخترنوجوان سرحال و شادابی بود که روی تخت روبرویی نشسته بود،
فک نمیکنم سرجمع 13یا 14 سالش بود.
هیچکسی باورش نمیشد که بخاطر خوردن قرص حالش بد شده باشه.و کما مونده باشه و الان به بخش آورده باشن اون رو.(همونجور که میدونید قسمت بخش بیمارستان مریضهای متفاوتی میان).
اروم و قرار نداشت.بیرون رفتم و حین قدم زدن ،اون هم بمن رسید و ازخودش گفت.
گفتم چرا بیمارستان اومدی؟درحالیکه لباسهای بیمارستان به تنش راه میرفت و گلهای ریزصورتی لباس،روی دستش قشنگ میزد،گفت:
پدرومادرش ازهم طلاق گرفتن و باباش زن گرفته و اینو اذیت میکنن.
جای اسکار زخم های قدیمی روی دستش مونده بود.انگار جای چاقو بود و جوش خورده بود و برآمده شده بودن.
برگشتیم به اتاق بیماران.
پرستار ازش خواست آستینش رو بالا بزنه،جای زخم ها رو دید.بهش گفت اینها جای چیه؟
هیچی نگفت و آستین دیگش رو بالا زد.
به سختی پرستار ازش خون گرفت و رفت در حالیکه چندجای دستش رو سوراخ کرد!!
دختر بلند شد و بازهم بیرون رفت.
من هم بعد از ملاقاتی به خونمون برگشتم.
اما هی ذهنم پیش دختر بود.تا اینکه…
بعداز خیس شدن گوشی اینکار ها رو انجام بدید!!!
لیست جهیزیه مربوط به سال 1344
جلوی دادگستری شعار می دادند
«مرگ بر بهشتی».
شهید بهشتی هم می شنید .
یڪی ازش پرسید
«چرا امام ساڪت است ؟
ڪاش جواب این توهینها را میداد».
شهید بهشتی گفت :
«قرار نیست در مشڪلات از امام هزینه ڪنیم ، ما سپر بلای اوییم ، نه او سپر ما».
🌺🍃🌺🍃🌺
همیشه آدمها نمیمانند که برای بار هزارُم خُردشان کنید !!
مطمئن باشید بار هزار و یکمین،دیگر تاب نمی آورند
ولی همیشه همان ها میگویند ،فلانی از تو بهتر بود !!
#به_قلم_خودم
#فاطمه_ساداتم
#مبتلای_حسین
گویا به ستاره نگاه میکردیم
#پروفایل_غدیر
#پروفایل_مذهبی
#یا_علی
ارمان علی وردی
تقوایعنۍاگهتوۍجمعهمهگناهمۍکردند،
توجوگیرنشۍویادتباشہکہ ؛
خداییهستوحسابکتابۍ.
#شهیدبابکنوری’!
قرارنبود ڪه
عاشق ڪنے محل ندهے …
#امام_رضا