نارنگی رو که نگاه میکنی میبینی بعداز اینکه پوستش رو جدا کردی، میبینی ک توی این قالب هم اندازه های کوچیک داره هم بزرگ. بهمون درس میده که حتی اگه کوچیک هم که باشی تو پازل روزگار،بالاخره جایی داری واسه نمایش و تبلور خودت. همونطور ک تیکه آخر و کوچیک نارنگی هم خدابهش ظرفیت نمایش و ایجاد شدن و تبلور تو این دنیا رو بهش داده!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
دیروز ی بار دیگه ام شاهد محتوای نامناسب ازیکی ازشبکه های اجتماعی شدم بااینکه خیلی از طرف صداوسیما طرفدار داشت و همیشه تبلیغش میشد.
اما اینبار با منبع ایجاد اعتقاد،اذان!
با این کار ندارم ک شبکه اجتماعیه بااین کار دارم ک این پُست بیش از دوهزار لایک خورده بود.
ینی واقعا منبع اعتقاد مردم عوض شده ک با انتقاد این کار،بازمخالف ها تایید میکردن درستی این عمل رو!
امروز از درس خیلی خوبی بهره بردیم. اینکه واقعا وقتی مزه ترشی رو حس میکنیم وبزاق دهنمون ترشح میشه یعنی اون ترشی رو خوردیم. حالا هر حرفی یاهر تصویری تو ذهنمون ایجاد میشه در واقع با وجودمون اون رو به خورد وجودمون میدیم. ولی ثمره این حرف اونجایی هست که توعمل و رفتارمون بروز پیدا میکنه. مثلا از دیدن فیلم یا عکس تصویرش تو ذهنمون میمونه؛حالا مثبت یا منفی؛وبعد باید بروز پیداکنه این دیدن. یادت باشه هر ورودی به ذهن و گوش یه خروجی داره. نحوه خروجش رو میتونی تو رفتارو گفتارت ببینی
امشب هم تقاضای کتاب کرد. هرشب یک کتاب میخونه اونقدز دقیق ک حتی ب روایت و منبع حدیث و سخن توجه میکنه. هرکتابی روهم نمیخونه ومن غبطه میخورم ک بااین همه مشغله کاری و زندگی،مطالعه هرشبش ترک نمیشه
به قلم:ف،موسویان اصل
خدایا تواون بالایی واون همه چیزهایی رو میبینی ک ما نمیبینیم.و اون چیزهایی ک ما میبینیم تو فراترش رومیبینی. نمیدونم ازبالانگاه ک میکنم همه چیز وهمه شهر زیر پامه. چ ترسی داره این همه شلوغی و تاریکی و ازدحام تو دل شب! خدایا حواست به همه هست و دیدنت فراتر دید ماست ؛هیچکسی از دیدت پنهان نیست ،پس حواست بهمون باشه ازحوادث روزگار.
به قلم:ف،موسویان اصل
*خدایا میدانم میبینی و هربار دوسدارم یاداوری کنم.
میدانم میشنوی وهر بار دوسدارم
یادآوری کنم.
میدانم قادری و میخواهم یاداوری کنم
میدانم ک حتی یک برگ بدون خواسته ات نمی افتد،حتی اگر در سردترین فصل سرد سال و طوفانی ترین روز باشیم.
میخواهم ک با سمیع و بصیر وقادربودنت:یاری دهی مارا.
ای صاحب اسماء حسنی*
? ?
بچه ها ک ازخواب بلند میشن خودت سلامشون میدی و سفره صبحانه رو آماده میکنی و براشون چای گل دَم میریزی و دستشون میدی.
هرکسی راهی درس ومدرسه وکارش میشه و توازهمون لحظه ماموریتت رو انجام میدی برای حفظ کانون گرم خانواده.
برنامه ریزی برای کارهات و ساعتهای پیش روت هدف اولته و تقسیم کردن کارها ک چه وقتی انجام بشن.
ساعت کاریت خیلی دقیقتر از اداره هاست.
اسم خدا رو میاری و کارهارو دونه دونه انجام مبدی و کاری ک دیگه نمیمونه بعدش پای گلیم و نقشش میشینی و طرح میزنی.
ومنتظر حضور همه افراد خانواده ای ک بیان و دوباره کنارهم سرسفره محبت و دوستیت بشینن.
واین کارسختیه حفظِ کانونِ خانواده
?
هرصبح بلندمیشی و مثه کارمندا،حضورمیزنی و ادامه میدی مثله همیشه کارهاتو
توکارمند خونه ای!
بعدازینکه آب رو تو کتری ریختی و برای روشن کردن اجاق گاز بسم الله رو گفتی،اونوقت لامپ رو روشن میکنی و بچه ها رو بیدار میکنی برای مدرسه رفتن.
ازهمون صبح کارت شروع میشه،ساعت کاریت معلوم نیست تا کی هست و چند شیفت کاری،ولی من میبینم ک تمام روز و تمام مدت بااین سال باعزت ک داری مشغول کاری…
کارت نه مزایا داره نه بیمه!
تازه ساعت کاریت هم مشخص نیست اتفاقا همه ی کارها هم رو دوشته.ازهمه مهمتر نظارت واسه کم و زیادشدن وسایل خونه واسه کم و کاستی مواد غذایی و خوراکی
چقدردیدن عکسای قدیمی حس خوبی به ادم میده.
اونجایی ک نه دغدغه ظرف فلان مدل بودو نه ترس نداشتن مبل و پرده مدل دار!
اونجاییکه یکرنگی وسادگی بود.
ظرف ملامین ونهایتا شیشه ،چیزمشترکی بود ک توخونه همه دیده میشد و بالاترین مرتبه کلاس محسوب میشد.
ومهمون میومد با ظرف ملامین پذیرایی میشد.
پرده خونه ها زمینه کرمی رنگ با گلهای رز قرمز ،یا برگهای سبز یا زمینه سفید پرده میشد.
پشتی خونه ها ک داخلش کارتون و بعضی وقتا خود خانم خونه درست میکرد چقدر باکلاس بود.
وتوی خونه ها معمولا یه کاردست با منجوق یا گل چینی بود.ک دیگه نهایت هنرخانم خونه بود.یادش بخیر سادگی و راحتی و آرامش بی دغدغه