اسم کتاب رو خیلی شنیدم اما برگه های کتاب خیلی زیادن!
اولین صفحه ک با متن زیبایی شروع شده و گرمای نوشته رو تو این سرما،به خواننده منتقل میکنه،آدم رو گرم خوندن ادامه مطلب میکنه.
بخودم میام و میبینم ک تقریبا کتاب ب نصف رسیده کمتر از نیم ساعت!
تقریبا نیمی دیگه از کتاب مونده،برگه ها آروم آروم وبیصدا،روی هم می افتن.
انگار ک اونا نبودن ک این حجم نوشته رو حمل میکردن و الان در نهایت آرامش دارن میگذرن!
دلم نمیاد ک تموم بشه این زیبا داستانِ واقعیت!
با اینهمه تفاهم و زیبایی و پرازیاد خدا.
و آخرهم رسیدن به خودِخدا…
چ زیباست متن زندگی شهید حمید سیاهکالی…
و راه و سرانجامش…
خدایا عاقبت بخیری و الگو شدن شهدارو تو متن زندگی،برامون قرار بده.آمین
حتما کتاب یادت باشد رو بخونید
این روایت حدودا سالهای اول انقلاب ک گروه های مجاهدین خلق و گروهک های مختلف بودن ،اتفاق میفته.
تویکی از شهرهای خوزستان،تو قلب گرمترین استان ایران.
جایی توی محله قدیمی با دیوار های کاه گلی و دربهای چوبی ولی دل با صفا،
وسطهای کوچه با سر در نوشته شده((بسم الله الرحمن الرحیم))که بالای درچوبی جاگرفته بود.
ودیوارهای آجر چینی شده ک حیاط طولانی رو حصار کرده بود.
برای عبور ازین خونه گاها یه کم شیطونی لازم بود ک همزمان کلون در زنونه و مردونه رو باهم بزنم و داخل برن با مامانم.
ادامه دارد….1
ببین تو ازکدامی؟ نکند ک بازمین خوردن دیگری،لبخند به لبت بیاید! نکند ک دلی رابرنجانی و تو باعث شکستن دلی شوی ک اشک میریزد… میگویند نمیخواهد بگویی دل نشکنید،اما گاهی لازم است یادآوری که آبروی مومن از خانه خداهم بالاتر است
به قلم سیده فاطمه موسویان اصل
دلگرمی یعنی اینکه باسرمای هدیه کردن بارش برف،گرم کنی برفی ک بعدش رو زمین ریخته.چون طلب خود مردم بود برای کم شدن سرمای سوزناک.
امروز وتواین لحظه شهرمون شاهد بارش برف هست .خداروشکر.
هنوزهم دربین دنیایی ک میگن آخرزمانه و هرچیزی اتفاق میفته،اما اتفاقای خوب هم میفته.
ک حال آدم رو خوب میکنه.
توبرف مغازه داری ک دنبال مشتریش میدوید و میگفت این باقی مانده پولت هست؛در واقع این توجه رو بوجود میاره ک خوبی نمرده و صداقت،فقط بین مردم پنهان شده و خود مردم رنگ و بوی نابرابری بهش زدن.
اگه تو شرایط سختی هستی ناشکر نباش!
شاید این راه یعنی اینکه بی دقت بودی تو ارتباطت باخدا!
وبااین راه ارتباطت داره شکل میگیره.
همونجور ک توشرایط راحت کم توجه بودی،الان وقت جبرانه!
دیشب عزراییل جان یکی از همسایه هایمان را گرفت.
چند کوچه پایین تر.
شاید او هم مثله باور همه ما باورش نمیشد روزی جانش گرفته شود وبه این نزدیکی!!
اوهم اعلامیه شد درست روزی ک فکرش رانمیکرد،وشاید هم اتفاقات خوبی برایش درحال رخ دادن بود،و شاید نقشه میکشید برای فرداها…
اما این حال همه ماست…
بنگر حال تو چگونه است
قسمت دوم
وترس ازینکه شهرت درگیر گرگهایی شود ک لباس حیوانیت با وجودشان یکی شده درد آوراست.
جایی ک آرام قدم میزدی روزگاری ،اما الان نمیتوانی درپنهان خانه ات نگاهش بیندازی!
حتی در خانه ات که هیچ، باید جایی در کوه بیابی برای آرامش!
و حسرت روزگاررفته رامیخوری ک چقدر با،بی تفاوتی گذراندی!
اینحال مردم سوریه و عراق و آن شهرهایی است ک درگیر صفت حیوانی ب نام داعش شده اند!
اما اینکه نام شهرهای ایران را می آورد میگویم خدایا شکرت ک امنیت داریم و به گور میبرند این خواب پریشان را.
خدایا خودت بحق امام زمان کشورمان و تمام کشورهای جهان و مسلمانان را محفوظ نگه دار.آمین
قسمت اول
امروز واین روزها خبرهایی است از نارضایتی مردم.
اما تعجب آور آن است ک درخواست حضور داعش را دارند.
شاید انها فکر این را میکنند ک راهی برای نجات خودشان پیدا میکنند.اما نجات در نبود سایه آرامش برای همسایه چ فایده!
اما من میگویم تویی ک چنین خواسته ای داری تو یک بزدل و ترسویی ک فقط راحت طلبی.
اما تو ک بد دیگران رامیخواهی یقینن اول زجرو خطرش ب خودت میرسد شک نکن.
شاید انروزی ک تو بینشان باشی در آتش بسوزی