خیلی بیتاب مادرش است حق دارد داغ سنگین است.عکسش را نگاه میکنم،کلانتر زن است! یا همان شیرزن خودمان! به عکسش خیره میشوم،چشمان مشکی درشت و ابروهای دست نخورده که گلونی با چین های محکمش روی ابروهایش را گرفته. و خنده ی بسته ای که معماری صورتش را هم رنگ میزند،هم نقش… و بینی قلمی و صورت صاف بدون حتی یک نقطه. و گونه های برجسته استخوانی که با سفیدی پوستش؛نقش میزند. اما چشمهایش که داد میزند چقدر خسته است و دستی که به علامت خدافظ بالا اورده،شاید آخرین عکسش بوده که قاب شده در مموری گوشی.. و نوشته ای که حک شده خدانگهدارت دالکه… اشک همه را در می آورد و صدای خش دار اهل خانه،که دستهای نوازش مادر را میطلبد…. نمیدانم گلونی سر بسته مادر، سهم کدام دختر میشود وشاید هم پسر….آخر مادر قداست دارد و گوشه لباسش هم آرامش بخش. بیاد همه مادرهای آسمانی صلوات…
به قلم:ف، موسویان اصل
* #رولت_خرما ? ?
خرمای سیاه 350 گرم
آرد 1 لیوان
گردوی نگینی نیم لیوان
پودر زنجبیل ، دارچین و هل از هر کدام 1 قاشق چایخوری
روغن به میزان لازم
کره آب شده 1 قاشق غذاخوری
? خرمای هسته گرفته را از چرخ گوشت رد می کنیم کره آب شده را اضافه و روی کیسه فریزر پهن می کنیم روش دوباره بگی کیسه فریزر دگ پهن میکنیم و با وردنه صاف میکنیم. آرد را تفت داده تا تغییر رنگ دهد 4 ق غ روغن مایع و یک قاشق غذاخوری کره مخلوط می کنیم تا حدیکه آرد کمی جمع بشه بعد هل ، پودر دارچین و زنجبیل پاشیده و روی مواد پخش میکنیم و صاف میکنیم و بعد با کمک کیسه فریزر به آرامی و بادقت رول می کنیم بعد از رول شدن دوباره باز کنید گردوی خرد شده را هم روی رول بریزید و دوباره با کمک کیسه فریزر رول کنید بمدت 2 تا 3 ساعت در یخچال قرار می دهیم و بعد با کارد تیز بسیار راحت و تمیز برش میدیم.*
* #وضو بگیرید
#به_نیت_نذری_آماده_کنید
#تا_خوشمزه_و_متبرک_بشه ?
من خیلی کیف کردم از این نامه عاشقانه عالیه گذاشتم براتون شماهم بخونید چقددد زیباااس نامه عاشقانه از خانمی با تحصیلات ششم ابتدایی که 115 سال پیش به شوهر پزشکش نوشته.
نامه خواندنی وعاشقانه پی نوشت، یکصدوپانزده سال پیش نگارش یافته، از یک زن خانه دار یزدی است. وی برای همسرش که در خارج ازکشور، درس پزشکی می خوانده، چنین نوشته است.
این نامه، درکتابخانه وزیری یزد، نگهداری می شود.
بسم المعطّرٌ الحبیب
تصدقت گردم، دردت به جانم،
من که مُردم و زنده شدم تا
کاغذتان برسد.
این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده زن جماعت را،
کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و
وردار و بگذار نکُشد، همین بیهمدمی و فراق میکُشد.
مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید. در دلمان انار پاره شد.
پریدُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه چیها بوده و او بیخبر در اتاق شانهٔ نقره به زلف میکشیده..!!!
حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.
اوضاع مملکت خوب نیست، کوچه به کوچه مشروطه چی چنان نارنج هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادیخواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک..!!!
دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشتهاید.
شب به شب بر گیس میمالیم…!!!
سَیّد محمود جان،
مادیان یاغی و طغیانگری شدهام که نه شلاق و توپ و تشر آقا جانمان راممان میکند و نه قند و نوازش بیگم باجی.
عرق همه را در آوردهام و رکاب نمیدهم، بماند که عرق خودم هم در آمده.
میدانید سَیّدجان،
زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد، دلِ بیصاحاب، زود نخکش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد،
بید میزند، دل ابریشم است.
نه دست و دلم به دارچین نویسی روی حلوا و شُله زرد میرود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.
دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز،
حق هم دارد، وقتی آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشممان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقا جانمان دیده را فایده آن است که دلبر بیند.
شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیر زمین مطبخ و زهر ماری نشود کار خداست.
چلّهها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد.
به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است.
به گمانم آنقدری که در فالکوتهٔ طب پاریس، طبابت آموختهاید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید، تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.
دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.
زن را که میگویند ناقصالعقل است، درست هم هست.
عقل داشتیم که پیرهنتان را روی بالش نمیکشیدیم و گره از زلف وا کنیم و بر آن بخُسبیم.
شما که مَردید، شما که عقلتان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیدهاید و درس طبابت خواندهاید، مرسوله مرقوم دارید
و بفرمایید چه کنم…؟؟؟
تصدّقت پری دُخت
بوسه به پیوست است.
? ? ? ? ? ? ? ?
با خواندن این نامه، هر کس می اندیشد نویسنده دکترای ادبیات فارسی داشته، اما اسناد و مدارک، نشان می دهد این خانم تنها ششم ابتدایی آن زمان (مشروطه) را دارا بوده است!…