فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
حاجآقاپناهیانمیگفت:
?ماھرمضونمالهمہست
ولےرجبمالسوگولےها!
اونایۍکہخوبنازمیکنن
و-خدا-هممیخرتشون …☝️
–
واےکاشکہمرابخرے
خداےِبندھنوازمن …??
#ماه_رجب ?
فرم در حال بارگذاری ...
#جملاتی_ناب_از_شهدا??
__________________
جاذبه خاڪ،
تن را به پایین مۍڪشد
وجاذبه آسمـٰان
روح را به بالا، وانسان
در حیرت میان این دو جاذبه،
راه خود را به سوۍِحق بـٰاز مۍشنـٰاسد
#شهیدمرتضیآوینی
فرم در حال بارگذاری ...
____________________
هروقتمیخواستبراےجوانان
یادگارےبنویسدمےنوشت:
“منکانللہکاناللهله”
هرکهباخداباشدخدابااوست
رسمعاشقنیستبایکدل
دودلبرداشتن
#شهیدمحمدابراهیمهمت
فرم در حال بارگذاری ...
■ #شہیدانھ??
____________________
هروقتمیخواستبراےجوانان
یادگارےبنویسدمےنوشت:
“منکانللہکاناللهله”
هرکهباخداباشدخدابااوست
رسمعاشقنیستبایکدل
دودلبرداشتن
#شهیدمحمدابراهیمهمت
فرم در حال بارگذاری ...
? دلم عجیب گرفته بود؛ دلم هوای خانه پدری را داشت. باید در خانه می ماندم، اما طاقت نیاوردم.
خودم را به حرم رساندم؛ اذن دخول خواندم و گفتم: السلام علیک ای مهربان تر از پدرم!
? وقتی وارد شدم، دلم بیشتر گرفت. حرم مثل همیشه نبود؛ خلوت و بی شور و حال بود.
خدای من! خانه پدری انقدر سوت و کور؟!
تنها پناهِ روزهای بی سَر و سامانی ام،
تنها شفاخانه ی دردها و زخم های پنهان و ناگفته ام، که دلم را آرام و خالی از غصه و غم می کرد؛ خالی از زائر و عاشق بود.
? درها و بخش های زیادی را بسته بودند و از همه می خواستند با رعایتِ کامل موارد بهداشتی رفت و آمد کنند.
من دلیل این خلوتی را خوب می دانم.
بگذار دیگران بگویند #کرونا ، اما من می دانم کرونا بلایی ست که دلیلش خود ماییم.
? آنقدر امام غایبِ حاضرمان را که به دعا و یُمنِ وجود مبارکش روزی می خوریم و حتی زنده ایم، فراموش کردیم، تا حضورمان در خانه پدری، حرم آقا علی بن موسی الرضا هم محدود شد.
? امام غریبم! فرموده بودید اگر شیعیان ما به قدر آب خوردنی ما را می خواستند، می آمدیم.
درمانِ همه دردها، پدر جان! از دل و جان می خوانیمت
می خوانیمت به اضطرار،
می خوانیمت به یتیمی…
شما را به جان عمه تان زینب کبری زودتر بیا!
#اللهمعجللولیکالفرج
??↓
➺
فرم در حال بارگذاری ...
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال میرفت…
#أم_المصائب? #زینب
? #وفات_حضرت_زینب سلام الله علیها
تسلیت
فرم در حال بارگذاری ...
?مردهای که بوی گلاب میداد :
?یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:
?یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت.
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.
?آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند.
?وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود.
? از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود،
آدمی که هر روزش با
زیارت عاشورا شروع می شد?…
فرم در حال بارگذاری ...